L 0 \/ e E e E e

من و تنهایی و غم ولی بدونه یاد تو

L 0 \/ e E e E e

من و تنهایی و غم ولی بدونه یاد تو

دوستا(وحشی بافقی)

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید   

       

     داستان غم پنهانی من گوش کنید 

قصه ی بی سروسامانی من گوش کنید  

   

      گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید   

   شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟ 

    سوختم،سوختم این راز نهفتن تا کی؟ 

 

 

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم   

     

      ساکن کوی بت عربده جویی بودیم 

عقل و دین باخته،دیوانه ی رویی بودیم   

     

     بسته سلسله سلسله مویی بودیم  

 

    کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود 

     یک گرفتار از این جمله که هستند نبود 

 

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت      

     سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت       

      یوسفی بود ولی هیچ خریدارنداشت 

 

 

 

    اول آنکس که خریدار شدش من بودم

    باعث گرمی بازار شدش من بودم 

 

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او  

        

      داد رسوایی من شهرت زیبایی او 

بس که دادم همه جا شرح دل آرایی او  

        

      شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او  

 

 

    این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

    کی سر برگ من بی سرو سامان دارد؟ 

 

 

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر     

    

      که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر 

چشم خود فرض کنم زیر کف پای دگر     

      

      بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر 

 

 

 

    بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

     من بر این هستم و البته چنین خواهد بود 

 

 

 

پیش او یارنو و یار کهن هر دو یکی ست   

      

      حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی ست 

 

قول زاغ وغزل مرغ چمن هردو یکی ست       

 

      نغمه بلبل وغوغای زغن هردو یکی ست 

 

 

 

     این ندانسته که قدرهمه یکسان نبود

     زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود 

 

 

چون چنین است پی کار دگر باشم به           

  

          چند روزی پی دلدار دگر باشم به 

عندلیب گل رخسار دگر باشم به          

 

     مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به 

 

 

 

   نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش

    سازم از تازه جوانان چمن ممتازش؟ 

 

 

 

آن که بر جانم از او دم به دم آزاریست  

               

        می توان یافت که به ز منش باری هست 

از من و بندگی من اگرش عاری هست  

                  

     بفروشد که به هرگوشه خریداری هست 

 

  

   به وفاداری من نیست در این شهر کسی

   بنده ای همچو مراهست خریدار بسی 

 

 

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است  

    

    راه صد بادیه درد بریدیم بس است 

قدم از راه طلب بازکشیدیم بس است   

                     

     اول و آخر این مرحله دیدیم بس است 

 

 

 

 

   بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر

  با غزالی به غزل خوانی و غوغای دگر 

 

 

 

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود                       

 

    آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود 

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود                    

 

     چه گمان غلط است این، برود چون نرود 

 

 

 

 

  چند کس از تو و یاران توآزرده شود

  دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود 

 

 

 

ای پسر،چند به کام دگرانت بینم                              

 

       سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم 

مایه عیش مدام دگرانت بینم                                    

 

      ساقی مجلس عام دگرانت بینم 

 

 

 

 

    تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند

  چه هوسها که ندارند هوسناکی چند 

 

 

 

 

یار این طایفه خانه بر انداز مباش                                

 

    از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش 

میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش                        

 

     غافل از لعب حریفان دغا باز مباش 

 

 

 

 

 به که مشغول به این شغل نسازی خود را

  این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را 

 

 

 

در کمین تو بسی عیب شماران هستند                             

 

    سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند 

داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند                            

 

     غرض این است که در قصد تو یاران هستند 

 

 

   باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری

   واقف کشتی خود باش که پایی نخوری 

 

 

 

گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت                  

 

    وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت 

شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت                   

 

    با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت 

 

 

   حاش لله که وفای تو فراموش کند

    سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند 

                              دیوان وحشی بافقی

Kho0oB Ro0Yane JahaN RahM NaDaraD DeleShaN,,, BaYad Az Jan GozaRi Ta Ke ShaVi AsgeGheShaN,,, RozE AvaL Ke SeresHtaNd Be Gel PeyKareshaN,,, SanGi AndaR GeleShaN Bod HamaN Shod DELESHAN......  

 

سخت ترین لحظه ی زندگی اون لحظه ای است که بدونی واسه کسی که دوستش داشتی یه تجربه بودی

  • من به تنهایی دچارم در میان سیل تن ها من به یادی دلخوشم در اوج غم ها او که من را همسفر خواند او که من را قلب من خواند او دگر با من نمانده او مرا با غم نشانده .

  • اگه بخاطرکسی غرورتو از دست دادی ناراحت نشو اما اگه کسی رو بخاطر غرورت از دست دادی اونوفت باید ناراحت بشی

  • سلام امروز اومدم یه سر بزنم اوضاع وفق مراد نیست ولی نفس میاد و میره مام که نرفتیم دانشگاه یکی پرسیده بود قبول شدی باید بگم اره قبول شدم شیمی سمنان (سراسری)و ژنتیک ورامین(ازاد)ولی پزشکی نبود موندم سال دیگه واسه پزشکی...حالا اون کی بود که پرسیده بود؟دوست دارم بدونم اسمشو 

  • سه چیز در زندگی هیچگاه باز نمی گردند: زمان، کلمات و موقعیت ها. سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند: آرامش، امید و صداقت. سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند: رویاها، موفقیت و شانس. سه چیز در زندگی از باارزش ترین ها هستند: عشق، اعتماد به نفس و دوستان

  • خلاص

    کنکورو دادم حالا در خدمتیم...در هر حالی که باشه دیگه اینجا آپ میشه...قول

    دومین سال که از کنکورم میگم...

    سلام...سلام...سلام کنکور که خب همه می دونین چقدر دردناک بود ولی خب بدک ندادم شاید اگه همه بد داده باشن و خدا بخواد یه دهاتی پزشکی قبول بشم حالا هر چی صلاح باشه

    تهران امروز

    سلام.چی میشه گفت تو این وضعیت...کاش میتونستیم بپذیریم چیزیو که نمی تونیم تغییر بدیم و فرقی هم به حال ما نداره تغییرش...کاش بچه های خودمونو تو خیابون نمی زدیم اگه کارشون اشتباهه الان ثابت شده تربیت با کتک نمیشه ...!کلی ترسیده بودم اون شب دیدم گارد ویژه می دوید...اگه عدالته چرا مردمی که دارن راهشونو میرن باید بترسن؟ چرا باید ارتباطمون با هم قطع باشه؟من 1هفتست نتونستم با دوستم صحبت کنم آخه این کجاش آزادیه؟

    از اون طرف هم خب من قبول دارم که آقای احمدی نژاد رای آورده ...اکثریت تهران با آقای موسوی بود ولی باید قبول کنیم و به بقیه احترام بذاریم...هر چند به چندو چون ماجرا اعتراض داشته باشیم

    سلام تینا جونم....نبینم قهر کنی با من...آخه عزیزم ۲۴ روز مونده به کنکور...واسه همینه کم میام...من شرمنده ام هرچی شما بفرمایید حق داری...گردن من از مو باریک تره شما بزنی تو گوشمم من هیچی نمیگم 

    من از تو دور بودم... یک نقطه کور بودم...با تو همین نبودم...دادم تو را فراموش...دادی مرا به بادم...بردی مرا از یادم...از یاد رفته ی من ...یادم تو را فراموش..! 

    چند تا ...

    بنویس با خط الماس رو تن نازک شیشه...که بدون نور چشمات شب من سحر نمیشه...! 

    سیه چشمی به کار عشق استاد...به من درس محبت یاد میداد...مرا از یاد برد آخر ولی من‌ بجز او عالمی را بردم از یاد...!

    وای تینا جونم و شاداب جان خیلی ذوق کردم نظراتتونو خوندم...واقعا فکر میکردم اینجا دیگه تعطیله...من یه زمانی اینجا میومدم می نوشتم حالا که اینجوری شد بازم میام بذارید کنکورمو بدم...الان نمی شه آخه ۱ماه مونده منم باید پزشکی قبول بشم حتما... 

    تینا جون اگه ایدیتو بذاری حتما اسممم بهت میگم اینجا همه منو به اسم نهال میشناسن....البته کسایی هم هستن که منو می شناسن ولی  اونا دیگه اینجا نمیان... شاید دلیل نیومدن منم همینه...ولی اگه شما ها میاین منم در خدمتم

    تیناجون

    سلام  

    سلام ویژه به تینا جونم که نمی شناسمش...خوبی گلم؟؟اومدم با این نظراتت شوکه شدم...عزیزم تند تند منو محکوم کردیا...من دخترم ...کنکوریم...واسه همین کم میام...جانم؟جواب کدوم نظرتو ندادم عزیزم؟شما اگه بیای اینجا منم میام ۱۰۰٪ یه زمانی من حال و حوصله اینجا اومدنو داشتم زیاد میو مدم آپ می کردم...اون موقع دلیل هم داشت ولی دیگه کسی نمیاد اینجا دلیل ندارم بیام...:((

    علی

    چرا غمها نمیدانند که من سلطان غمهاییم
    بیا ای دوست با من باش که من تنهای تنهایم

    تفلد

    سلام سلام...امروز تولدمه...هیچکس منو دوست نداره اینجا؟چرا هیچکس بهم تبریک نگفته پس؟(اوهوم)

    انتظار؟

     اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت , دلگیر مباش که تو گنهکاری نه او، او دلش برای پذیرش مهربانی تنگ است, گناه از او نیست , تو هم با تمام مهربانیت زیبا ترین معصوم دنیایی , پس خود را گنهکار نبین من عیسی نامی می شناسم ده بیمار در یک روز شفا داد و تنها یکی سپاسش گفت من خدایی می شناسم ابر رحمتش به عمر زمین و زمان بارید , یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر می گویند , پس چرا می پنداری بهتر از آنچه عیسی و خدای عیسی را سپاس گفتند از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند ؟ 

     

    البته ما که خیلی وقته از هیچ بنی بشری انتظاری نداریم...این طوری  هر کسی بد بکنه ناراحت نمی شم.هر کسی هم کار خوبی برام انجام بده نمیگم وظیفش بوده...لطف کرده بهم!

    آف

     اگرتواین دنیا کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت عوض میشه و قلبت ابروتو به تاراج می بره. مهم این نیست که اون مال تو باشه، مهم اینه که باشه. نفس بکشه، زندگی کنه و از زندگیش لذت ببره

    چه روزگاریه !!! بچه که بودیم دخترا عاشق عروسک بودن وپسرها عاشق مردان قوی.... بزرگ که شدیم ... دخترا عاشق مردای قوی شدن .. پسرا عاشق عروسکا

    یکم حرف

     عشق بها دارد ... من و تو بودیم و یک دریا عشق ... حالا من هستم و یک دنیا اشک ... اری عشق بها دارد ! 

     

     

    خیلی ها نفرین میکنن ... تلافی میکنن... اما نه ... نفرین من ... الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره ... تلافی من .... میرم تا به اون برسی ... سره راهت نباشم ... راستی ... قد من دوست داره ...؟ 

     

     زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم 

     

     

    : میدانی که طاقت دوری از تو را ندارم ولی جدایی با تو را دوست دارم. می دانی چرا؟ چون با اینکه جدایی از تو بسی برایم دشوار است ولی در عین حال دلپذیر هم هست ، زیرا به خاطر تو دلتنگی به سراغم می آید . پس بدان که دل تنگی ها هم بخاطر تو دوست دارم و تو از حال من خبر نداری

    لعنتی

    داره بارون میاد...منم باز به هم ریختم...به زمین و زمان لعنت...به من...به همه چیز...به تو که این همه بی رحمی...کارایی که کردم و نفهمیدی...بدی هایی که کردی و باز نفهمیدی...حالا دیگه گذشته...یه وقتایی دلم برات تنگ میشه...آره هنوز دلم تنگ میشه...ولی نمیخوام بهت زنگ بزنم...نمی خوام ازت خبر بگیرم...بستمه هرچی خوردم کردی...هرچی بهم بد کردی...هرچی خودتو از سرمم زیادی فرض کردی...می خوام باشی ببینی...ولی نیستی...نیستی ببینی هنوزم منه احمق بخاطرت بهم می ریزم...بخاطرت بیدار می مونم...دیگه بجای نفرین دعات میکنم...هنوزم دستام به دعاست...عشق من که کشکی نبود...من که دروغگو نبودم...تو بودی...من که نبودم...چجوری ازت بگذرم...تو ساده گذشتی...((ما از نظر ظاهر به هم نمیاییم))آره یادمه...یادمه دروغاتو...دوستت دارماتو...ای روزگار...تو که نخواستی...من چرا خودمو کوچیک کنم؟

    چه میدونم

    خستَم از لبخند اجباری خسته ام از حرفای تکراری خسته از خواب فراموشی، زندگی با وهم بیداری این همه عشقای کوتاه و این تحمل های طولانی سرگذشت بی سرانجام گمشدن تو فصل طوفانی حقیقت پیش رومون بود ولی باور نمیکردیم همینه روز روشن هم پی خورشید می گردیم نشستیم روبروی هم تو چشمامون نگاهی نیست نه با دیدن نه با گفتن به قلب لحظه راهی نیست من و تو گم شدیم انگار تو این دنیای وارونه که دریاشم پر از حسرت همیشه فکر بارونه سراغ عشقو می گیریم تو اشک گریه ی آخر تو دریای تر خرده میونِ موج خاکستر

    نیدونم

    بگو تو هم یادته...تو بودی و من و شروع یه رابطه...گفتی توی قلبت جام ثابته...گفتی عشقم مرحم دل بی تابته...بگو تو هم یادته...گفتم همونیم که تا ابد یارته...توی این رابطه...همیشه همراهته...بگو تو هم یادته...بگو یادت نرفته...بگو توی قلبت کسی جامو نگرفته...دلم شده پر از حرف های نگفته...به تو فکر میکنم هفت روز هفته...نمی دونی خیلی وقته...می خوام بهت بگم بی تو بودن خیلی سخته...خیلی وقته میخوام ببینمت خیلی وقته...از رفتن تو گذشته خیلی وقته...دیگه چیزی نمی خوام ازت...دیگه حرفی ندارم فقط یادت بمونه...یادت بمونه...دیگه چیزی نمی خوام ازت...دیگه حرفی ندارم فقط یادت بمونه...یادت بمونه...با تو باشم فقط...دوستت دارم تا ابد...

    با هر صدایی که میاد...فکر میکنم تو اومدی...تو بودی که به عشقمون خنجر دلتنگی زدی...

    با هر نفس تازه میشه...اون همه خاطراتمون...حتی تو خواب هم عادته...این که بگم پیشم بمون...اما تو بی وفایی و درد منو نمی دونی...هر چی بگم پیشم بمون...تو پیش من نمی مونی...وای از اون روزی که من از عشقمون دل بکنم...تورو فراموش کنم و دلو به دریا بزنم...

    وای از اون روزی که من رو اسم تو خط بکشم...وای از اون روزی که من بگم پشیمون نمیشم...

    وای از اون روزی که تو خنده کنی به حرف من...وای از اون روزی که خنده های تو گریه بشن...وای از اون روزی که تو دوباره عاشقم بشی...هی برام گریه کنی...داد بزنی...درد بکشی...فکر نکن که من میام به قصه هات گوش میکنم...هر چی بدی کرده بودی ساده فراموش میکنم...فکر نکن با این ترانه رو دلم پا میذارم...چجوری بهت بگم چقدر تورو دوستت دارم...تو هم نذار روزی بیاد که بی تو تنها بمونم...وای از اون روزی که من بهت بگم پشیمونم...

    وای از اون روزی که من رو اسم تو خط بکشم...وای از اون روزی که من بگم پشیمون نمیشم...

    وای از اون روزی که تو خنده کنی به حرف من...وای از اون روزی که خنده های تو گریه بشن...وای از اون روزی که تو دوباره عاشقم بشی...هی برام گریه کنی...داد بزنی...درد بکشی...فکر نکن که من میام به قصه هات گوش میکنم...هر چی بدی کرده بودی ساده فراموش میکنم...

     

     

     

    هر چی عشقه توی دنیا...من میخواستم مال ما شه...اما تو هیچوقت نذاشتی بینمون غصه نباشه...گله میکنم من از تو...از تو کع این همه بی رحمی...هزار بار مردم از عشقت...توکه هیچوقت نمی فهمی...شدم چوپان ساده لوح کنار گله ی احساس...چه رسمی داره این گله ...سر چنگال گرگ دعواست...تو اینقدر خواستنی هستی که این گله نمی فهمه...اگه لبخند به لب داری...دلت از سنگ و بی رنگه

    سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممم 

    امروز اومدم ثبت نام دانشگاه.......................... 

    دیگه داره نزدیک میشه وووووووووووووووووووووووووو 

    مام که هیچی نخوندیم 

    ترازام داغونه...رتبه هام چلاغه...اصلا وضعیه 

    دیگه گمونم بجای پزشکی باید به گیاه پزشکی و پرورش کوسه در کویر و آبیاری گیاهان دریایی فکر کنم

    کنکور

    سلام...خیلی وقته نیومدم اینجا...بی معرفتا...هیچکس تحویل نگیره ها!کنکوریم خب...حالا می فهمم  یعنی چی کنکور سخته...دیگه بریدم...الان یه یه هفته ای میشه درس نخوندم...خیلی خسته ام....!

    http://night-skin.com/topblog/list/2اگه قابل می دونید...برید به این ادرس بهم رای بدید 

    هر کی دلتو شکوند صداشو در نیار، یه روز دلش میشکنه و صداش در میاد

    فردی از پروردگار درخواست کرد

    تا بهشت و جهنم را به او نشان دهد

    خداوند پذیرفت.

    او را وارد اطاقی نمود

    که جمعی از مردم در اطراف دیگ بزرگ غذا نشسته بودند.

    همه گرسنه ، ناامید و در عذاب بودند.

    هر کدام قاشقی داشت که به دیگ می رسید

    ولی دسته قاشقها بلندتر از بازوی آنها بود

    به طوری که نمی توانستند

    قاشق را به دهانشان برسانند.

    عذاب آنها وحشتناک بود!

    آنگاه خداوند فرمود:

    اکنون بهشت را به تو نشان می دهم.

    او به اطاق دیگری که درست مانند اولی بود وارد شد

    دیگ غذا...

    جمعی از مردم...

    همان قاشقهای دسته بلند...

    ولی در آنجا همه شاد و سیر بودند

    آن مرد گفت: نمی فهمم!!!

    چرا مردم در اینجا شادند؟

    در حالی که در اطاق دیگر بدبختند؟

    با آنکه همه شرایط یکسان است؟

    خداوند تبسمی کرد و گفت:

    خیلی ساده است

    در اینجا یاد گرفته اند که

    یکدیگر را تغذیه کنند

    هر کسی با قاشقش غذا در دهان دیگری می گذارد

    چون ایمان دارد که

    کسی هست که در دهانش غذائی بگذارد

    http://www.night-skin.com/topblog/ 

    دوستان اگه قابل می دونید به لینک بالا برید و به وبلاگ من رای بدید . یعنی این لینکو براشون سند کنید:http://doot.blogsky.com

    : همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمیخوری}...یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد

    پست چند مناسبتی:

    سلام...خوبید؟نمی دونم اصلا دیگه کسی میاد اینجا یا همه منو یادشون رفته؟!از دوستای گلم که دیگه خبری نیست... داداشی محسنم .سارا.میثم.مریم.پارسا.سلمان عزیز نمی دونم اصلا میان اینجا یا نه ولی مدرسه ها داره باز میشه منم که امسال مثلا کنکور دارم ... بحث خر خونی نیستا...فقط صبح تا شب مدرسه ام اینه که دیگه باید نتو کم کنم...در نتیجه اینجا دیر به دیر آپ خواهد شد...!(هر چند کسی که دلش تنگ نمی شه واسم...)ولی من خودم اعتماد به نفس دارم...خب راستی این شبای قدریادتون مره ما رو هم دعا کنیدا!قربون همه تون

    مسابقه

    سلام....بچه ها وبلاگمو تو نایت اسکین ثبت نام کردم...که تو مسابقه ی وبلاگ برتر ماه شرکت کنم....اگه به نظرتون وبلاگ خوبی دارم برید بهم رای بدید...مرسی. 

    http://night-skin.com/topblog

    رمضون...کنکور

    سلام...سلام....نماز روزه هاتون قبول...حواسم پرت شد اصلا یادم رفت پست ماه رمضون آماده کنم...آخه تابستونه من تازه شروع شده سرم گرمه...خب خوشین؟خوبین؟سلامتین؟واسه ما هم دعا می کنید؟خدا خیرتون بده...با این وضع پیش اومده دیوونه نشیم خوبه...دیگه رتبه ی اول هم نمی تونه مطمئن باشه قبول می شه...سازمان سنجش از هر اسمی که خوشش میاد می ذاره اول صف...به نظرتون از من خوششون میاد؟

    جواب!

    دوستانی که نظر دادن جواب نظر ها داده شد...!

    شجاعت

    در دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که ''شجاعت یعنی چه؟'' محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت یعنی این'' و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود ! اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند... . 

     

     

    فکر کن...من قبول شدم...!

    سلام،فکر کن...1 کلمه که درس نخوندم...1دونه تست ریاضی و فیزیک نزدم(آخه حالشو نداشتم حلشون کنم)بعد میزنه سمنان قبول می شی... .خیلی با حاله ...از صبح کلی خندیدم...هر چند به درد من نمی خوره...من پزشکی تهران می خوام اونم سراسری(اعتماد به نفس)ولی خب با مزست دیگه....اینم دانشگاه ازاد... .

    دوست داشتن دروغکی:

     شکسپیر میگه: خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشدi