L 0 \/ e E e E e

من و تنهایی و غم ولی بدونه یاد تو

L 0 \/ e E e E e

من و تنهایی و غم ولی بدونه یاد تو

خیلی دلم میخواد بنویسم...وقتی حرف رو زبونم نمیاد...نه ناراحتم نه شاکی نه خسته...شاید هر کی جای من بود عکس العمل نشون میداد...اما من انگار دارم از پشت یه قاب این اتفاقا رو می بینم...خیلی دور...که نه صدای فریادی می شنوم و نه فریادی می زنم...ساکت ساکت ساکت...حالم از این سکوت بهم می خوره...من اینجا تنها روی یه صندلی شکسته ساکت ساکت منتظرم ...انتظاری که حتی نمی دونم هدفش چیه...حتی دلم تنگ نمیشه نمیگیره...حوصله م سر نمیره...ادما برام ۱ اجبارن که اگه نباشن هم چیزی عوض نمیشه...چی عوض بشه؟فقط غصه هام کم میشه...تا حالا کی واسه شادی من قدمی برداشته...؟شاید فقط ۱ نفر...۱ غریبه که بی چشمداشت برای من...فقط برای من کاری کرد... اینجا نه با اون غریبه نه با هیچ اشنای دیگه ای نمیشه حرف زد...هیچکس نیست که سرمو تو بغلش بگیره و هیچی ار دلیل گریه م نپرسه...وای که امشب این دنیا خرابه رو سرم...گیج گیم...می لرزم و اشک میریزم اما ناراحت نیستم...گله ندارم...خسته نیستم...انگار باور دارم این سهمه منه...نمی دونم تا کی قراره تحمل کنم و حرفی نزنم...کاش مهر تموم این رنج با تموم شدن تمام رنج های این دنیای مسخره با هم بخوره...من که هیچ دلبستگی ای بهش ندارم...کاش زودتر بره به درک...حداقل ۱ خدایی پیدا بشه بگه خب که چی؟چه فایده داشت تست کردن تحمل من؟بگه خب مگه جز تحمل راهی بود؟؟؟