L 0 \/ e E e E e

من و تنهایی و غم ولی بدونه یاد تو

L 0 \/ e E e E e

من و تنهایی و غم ولی بدونه یاد تو

چند تا شب نوشته:

اینم چند تا از نوشته های خودم که تو تمیز کردن کمدم یافت شد:

 

 

۴)اون رفت:

خدایا اون رفت ، همه چیزم بود اما نموند باهام،رفت و شکستنی ترک خورده ام رو شکست ...خدایا نمی دونم چرا و چطور؟!؟ کی چی بهش گفت که حتی نگام هم نکرد ... اون که دلش نمیومد من آهم دربیاد سیل اشک هامو نادیده گرفت...نمی دونم...ولی مهم نیست،مهم نیست،مهم اینه که بین این همه آبی،سیاه سیاهم،سخت سخت...مهم اینه که خورد شدم ولی نریختم...تکه تکه شدم اما...متلاشی نشدم...برگشت ...!برگشت و با دیدنش همه ی وجودم فرو ریخت و اون باز هم رفت ... فقط اومد تا مطمئن بشه تموم شدم...شکستم و له شدم...غریب غریب شدم... . خدا می دونی چرا دارم باهات درد و دل می کنم؟آره خدا؟چون هزار بار گفتن خدا غریب نوازه ...ای خدا...کجایی؟کجا بودی وقتی رفت و شکستم؟وقتی که اومد و با اون برگشت کزایی خردم کرد؟کجا بودی خدا؟چرا اون؟تو که می دونستی دلم فقط به عشق اون می تپه!آخه جرم من چی بود ؟این قدر سنگین بود که باید اون دلمو،غرورمو،وجودمو...می شکست؟آره؟چرا حرف نمی زنی خدا؟چرا نمی گی که دارم خواب می بینم؟هان؟چرا ها روی لبام ماسید...دنیام رفت خدا دنیاتو نمی خوام...همه چی مال خودت ...اونی که مال من بود مال دیگری شد...حالا مال دنیا رو می خوام چی کار؟؟؟خدا می دونی چیه؟اون رفت..باشه ،رفت...پس بذار منم برم...خدا می شنوی؟

 

 ۲)ای خدا:

خدای من ...چقدر دوستت دارم...می خوام ساده و خاکی همه ی احساساتم رو بهت بگم...می خوام بگم ای خدا من اینم...همین جوری قبولم داری؟خدا این جوری دوستم داری؟من اینم سرا پا گناه و اشتباه...چی کار کنم که بدونی پشیمونم؟...خدا من باورت دارم، می فهممت ،ولی خب تا حالا این بودم...خدا فکر کن یه خسته،یه تنها،یه بی کس اومده به پات بیفته،من این آدمم منو می خوای؟؟؟مگه نگفتی تو یه قدم بیا من هزار تا؟!خدا هزار قدم اومدم،کجایی؟؟نکنه بری و تنهام بذاری!خدا من بهت نیاز دارما،خدا نذاری این موجودات دو پایی که ساختی خوردم کنن؟خدا نری بذاری بشکنم ها !اومدم بگم هوامو داری؟خدا خیلی وقته فهمیدم فقط تو رو دارم...خدا دارمت؟؟!نمی دونم دستام روی این کاغذ دنبال چی می گرده که این جوری آشفته حرکت می کنه...خدا دلم یه لحظه گرفت،یه لحظه خیلی بی کس شدم،فکر کردم نکنه تو نیستی ؟آخه من که جز تو کسی رو ندارم که از دست بدم...فقط تویی .

خدایا به من دِیـن داری...می دونی چرا؟چون بیا این همه سنگ و سختی این همه احساس کنترل نشدنی رو تو وجود کوچیک من قرار دادی،پس حداقل وایستا کنارم بذار تا هر وقت احساسم ارضا شه رو شونه هات گریه کنم... .

 

۳)دل من:

دل من بسته دیوونه بازی ... به خدا خسته شدم ،بسته این مجنون بودن...چند سال پیش وقتی سپردمت دست اون فکر کردم دلم اسیر دستای مردونه ای شده که هر جا بره ازش حمایت می کنن چه می دونستم اون دستا به یه دستای دیگه عادت می کنه؟آره دلم رسم دنیا بی وفائیه...گریه نکن...تو رو خدا گریه نکن به خاطرش...اگه رفت بذار بره...یه روز می فهمه هیچ دلی مثل تو براش نمی زد...غصه نخور...بابا جون غصه نخور...اشکاتو پای اون نریز،دیگه سیل اشکاتم جلوی رفتنشو نمی گیره...تو رو خدا زجه نزن...مگه از دستای این دنیای نامرد چی دیدی که به دستای آدماش دلبسته شدی؟تو رو خدا دیگه بسه...دیگه بسته همه چیز تموم شده...خاطره هاش حروم شده...هر چی بود همش گذشت تموم شده...یادته می گفتم آخه عزیزم...بت تو رفتنیه..؟حالا هم تموم شده ،گریه نکن...یه روزی بهش می گفتم عشق  تو تو دلمه درش قفل می کنم بیرون نره یادت میاد؟عشقشو برداشت و رفت مونده الان شکسته های قلکم ،گریه نکن ...می گن هر چی که از دل بیرون بیاد به دل هم می نشینه...عشق من از دلم بود پس چرا به قلب اون نفوذ نکرد نمی دونم،همه چیز تموم شده تو رو خدا گریه نکن...دل من دور این آدما رو یه خط بکش ،من و تو خدا رو داریم به خدا،گریه نکن... یادته بهش می گفتم دل من غصه داره... من فدای غصه هات تو رو خدا گریه نکن...آره رفت...بذار بره ،آب و آیینه بیار تو رو خدا گریه نکن... شنیدم پشت مسافر گریه خوبی نداره...می دونم دوستش داری اما دلم گریه نکن... دلکم،دل دلکم...قسمت عشقمون چی بود؟بنا بود این طوری شه پس بیا و گریه نکن . آخه این دنیا ی مغرور واسه ما خوبی نداشت... به بدی عادت داریم پس واسه اون گریه نکن...اشکاتو به پاش نریز،تو رو خدا گریه نکن...دل من ،اشک های من هم جاریه ،بیا و مردی بکن بذار بره ،گریه نکن،ما هم ای دل به خدا خدا داریم مهربونه...بذار هر چی اون می خواد بشه بره گریه نکن... .

نظرات 3 + ارسال نظر
عمو سیبیلوو پنج‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:22 ب.ظ http://amosibilo.blogsky.com

گاثاها 2/46

« ... تو خود بنگر ای اهورا ، یاری کن مرا ، همان یاری یی که دوستی از دوستش دریغ نمی دارد . »


اشم وهو
( راستی نیک {است } ، بهترین است . آرزو شده است ، آرمان برای هر که برای راستی بهترین راستی را { برگزیند }

امیدوارم همیشه شاد باشید .

روزبه یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:54 ق.ظ

دوست دارم که بتوانم بود چیزی که بتواند باشد چیزی و آن چیز باشد چیز خوبی چون شنیدم که خوبی آرزو شده است و بهترین است و گویا اینرا خود اهورا به من گفت و خواستن من نتواند جز اشک و آه باشد و کار من نتواند جز امیدوار کردن دلم باشد و همه اینها را اهورا تواند که بیاموزد و توانش رابخشد پس من از آنکه تو را پاک گردانید آنگاه که گفتی:( آیا مرا نمی خواهی که من آمده ام به درگاهت و من همینم و سراپا گناهم و نه بیشتر و...) میخواهم که بداند و بخواهد که خواستی و خواستم و خاستیم که باشیم آنچه که خوب است . و اوست که خوبی را می داند و نه دیگری .
و گفتم که {تورا پاک گردانید }چون در قرآن خواندم که به سخن او نزدیک نشوند مگر آنهایی که با او سخن گفتند و دیدم که در نوشته هایت با او یعنی اهورا مزدا سخن گفتی .
امیدوارم که همچنان که زرتشت گفت من راه را نمودم {خوشی و ناخوشی} تو و هر که چون تو و هر دوست دارنده شما در راه خوشی باشید پاینده .دوستدارت مهرداد

سایه چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:17 ب.ظ http://ghasedak-koja

سلام!
وبلاگ قشنگی داری و شعرهای قشنگی هم گفتی...
راستی دقت کردی این روزها تنهایی بد جور ساری شده؟
دقت کردی دیگه هیچ دارویی در تنهایی رو دوا نمی کنه؟
سبز باشی و سلام!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد